در یک ماهه منتهی به انتخابات و هیجان ناشی از تبلیغات کاندیدا ها و طرفدارانشان,بارها به سایت امیرخانی سر زدم,اخبار مربوط به او را جستجو کردم تا شاید مطلبی از او یا در مورد او در رابطه با انتخابات بخوانم اما دریغ از یک کلمه!!

این ابهام آزاردهنده با هزاران نتیجه گیری و توجیه در ذهنم ماند تا همین یک ماه اخیر که متوجه درج مطالبی پی درپی و پینگ پونگی در همین رابطه از افراد مختلف در سایتش شدم.خواندن این مطالب و از همه مهم تر سکوت علی الظاهر امیرخانی در قبال آنها و توضیح مدیر سایت !! او ,مرا بر آن داشت که من هم سوالاتی را که در این 9 ماه آزارم می داد بنویسم.

چند خطی که با عنوان "توضیح مدیر سایت" در جواب یکی از افراد نوشته شده بسیار جالب است.البته اگر مدیر سایتی در کار باشد یا لااقل این چند خط از شخصی غیر از امیرخانی باشد.چراکه لحن کلام و نوع ادبیات بسیار شبیه لحن خود امیرخانی است!!

ایشان در جواب علاقمندان امیرخانی که از او انتظار ابراز نظر در مورد وقایع اخیر را داشته اند,فرموده اند:کار امیرخانی نوشتن کتاب است نه بیانیه!!

عجیب است.مگر بیانیه نویسی منصب جدیدی است در کنار بقیه حرفه ها؟بیانیه را هر کسی می تواند بنویسد .بیانیه چیزی شبیه همان مقاله ها یا مطالبی است که اتفاقا امیرخانی در بسیاری از موارد که ربطی به او هم ندارد می نویسد.اما با این حال مگر کسی از امیر خانی بیانیه خواسته است؟ مگر در این چند ماه چند نفر غیر از موسوی بیانیه نوشته اند؟

 آنچه در یک ماه قبل از انتخابات و همچنین بعد از انتخابات از امیرخانی انتظار میرفت این بود که حرف بزند  مثل همه مردم. اعم از عوام و خواص. اینگونه پنهان کاری در ابراز رای فقط مخصوص مقام رهبری است و یا شاید بعضی از زمام داران ,نه هنرمندان و نویسندگان و بقیه مراجع تاثیرگذار و مورد توجه عموم مردم.مردمی که شاید بعضی از آنها تحقیقی که برای انتخاب اصلح میکنند,صرفا همان دانستن نظر فلان شخصیت محبوبشان است و لا غیر!

مگر دلیل جذابیت موسوی در نزد بعضی جوانان چه بود؟ نخست وزیر امام بودن  امتیازی بود که میانسالان را جذب می کرد  و ذکر این مسئله از زبان جوانانی که امام را ندیدند فقط تکرار طوطی واری بود برای خالی نبودن عریضه! محبوبیت موسوی در بین جوانان مرهون دو اصل بود:یکی حرفهای فریبکارانه اش و همچنین موضع او در برابر موضوع های بودار و خط قرمزها  و دیگری شخصیت های برجسته و محبوبی که در کنار او و پشت سر او بودند.یکی از گروه هایی که با اعلام طرفداریشان  از موسوی افرادی را به سمت او کشاند همین گروه هنرمندان بود.در زمانه ای که اکثریت جامعه ی هنری را افرادی ...تشکیل میدهند و این جماعت همه ی توانشان را در حمایت از موسوی بکار بستند چقدر دردناک است که از همین قلیل هنرمند مذهبی و ولایی هم که داریم بعضی ها به  دلایلی واهی چون دلگیر بودن و معترض بودن از فلان وزارت خانه   یا شیوه ی عملکرد دولت احمدی نژاد در فلان قضیه و یا زبانم لال اینکه موسوی 20 سال پیش فلان بود-غافل از اینکه امروز چه است.که اگر متفکرین ما هم چنین پندار ساده لوحانه ای دارند وای به حال بقیه!-سراغ  موسوی رفتند.

حمایت گروه اول هنرمندان از موسوی چندان عجیب و نگران کننده نیست چرا که در خیل طرفداران او بهایی و ضد انقلاب و سلطنت طلب و صهیونیست و آمریکا و...هم بودند, اما اینکه 4 تا آدم سرشناس مذهبی و انقلابی در کنار اینها باشند بسیار تاسف آور است.چرا که وجود همین افراد حجت قاطبه مذهبی در میان طرفداران موسوی بود.سالها پیش در رمانی خواندم که دختر قهرمان داستان از اینکه رقیب عشقی اش فرد پست و بی خودی بود احساس نفرت میکرد واین جمله را بیان میکرد که"از اینکه هم جنس او هستم از خود بیزار شدم"و عجیب است که چرا این گروه از اینکه در کنار تمام جریان استکبار خارجی و افراد معلوم الحال داخلی هستند نه تنها احساس نارضایتی نمیکردند  بلکه به راه وانتخاب خود شک هم نکردند!! بگذریم.در چنین وضعی است که جای خالی امثال امیرخانی در این طرف احساس میشود.خوانندگان عزیز مرا به یکه تازی وقضاوت سرخودانه متهم نکنند که آنچه اتفاق افتاد معمای پیچیده ای نبود!

مدیر سایت فرمودند:" اینکه امیرخانی مدام بخواهد توضیح دهد که در سیاست الاکلنگی ما ,مخالف احمدی نژاد بودن به معنای موافق  موسوی بودن نیست ,امری کلافه کننده است"

آقای مدیر سایت سیاست الاکلنگی نیست اما انتخابات امسال الاکلنگی بود! یا احمدی نژاد یا غیر احمدی نژاد! مهم نبود که کدام یک از آن سه نفر.البته عاقلان دانستند که شانس موسوی بیشتر است.اینکه رضایی را از این گروه جدا کنیم و او را اصولگرایی بهتر و متعادل تر از احمدی نژاد بدانیم و ... امری ساده لوحانه و به قول ظریفی نشان از نوعی پخمگی سیاسی است که متاسفانه عده ای از انقلابیون ما را شامل شد.که امیدوارم امیرخانی باهوش وظریف ما چنین اشتباهی نکرده باشد .خب گزینه دیگری باقی نمی ماند الا رای سفید دادن که مخصوص آدم های حیران است نه امیرخانی...

اما انتخاب احمدی نژاد بصیرت میخواست!

بصیرت میخواست تا بفهمی از همان 4 سال پیش در داخل و خارج  بحث اصلی, این مرد بود و شیوه تفکر و عملش.

بصیرت میخواست تا بفهمی به قول سعید قاسمی این احمدی نژاد بود که زیر میز زد و بازی را به هم زد.

بصیرت میخواست  تا ببینی که در این 4 سال علی رغم همه کارشکنی های مثلث زر و زور و تزویر و همکاران خائن, این مرد همه تلاشش را کرد تا لبخند رضایت را بر لبان  رهبر پس از سالها خون دل خوردن بنشاند و نشاند که اگر گوش حقیقت شنوایی داشته باشی این همه حمایت ره بر از او دلیل درستیش است.

بصیرت میخواست تا بگردی  ببینی که او در این 4 سال چه کرد که تمام دشمنان ما در این انتخابات همه توانشان  را برای شکست او بسیج کردند.

بصیرت میخواست که از همان 9 ماه پیش در میان صحبتهای رهبری در کردستان در مورد ویژگی های فرد اصلح بفهمی  همو که نباید رایش را بگوید چگونه روی بعضی ویژگی های احمدی نژاد تاکید میکند .

بصیرت میخواست که همان 9 ماه پیش از حرف های جریان داخلی و خارجی مقابل احمدی نژاد عمق فتنه های ماه های اخیر را پیش بینی کنی.

بصیرت میخواست تا درک کنی  فقط با انتخاب احمدی نژاد است که می توانیم به راه امامی که سالها از او دور افتاده ایم اندک اندک باز گردیم.

بصیرت میخواست که بفهمی هیچ کس صد در صد خوب نیست,اما باید ضعف ها و قوت های افراد را در ترازوی انصاف گذاشت تا مشخص شود خطاهای احمدی نژاد با آنچه آنها شعارش را دادند و در این 9 ماه کردند زمین تا آسمان تفاوت دارد.

بصیرت میخواست تا حب و بغض های شخصی را به کناری نهی و به حکم عقل و مصلحت انقلاب تصمیم بگیری.

بصیرت میخواست تا جملات طلایی  پیر جماران را که برای همیشه ی تاریخ به یادگار گذاشت به یاد بیاوری که فرمود :"ملاک حال فعلی افراد است"  "هر وقت دیدید دشمنان برای شما کف زدند حمایت کردند بدانید دارید راه را اشتباه میروید و به خود بیایید" و اینها را کنار ادعاهای آقایون و حمایت همه جانبه ی دشمنان از جریان "نه احمدی نژاد" بگذاری و راه درست را تشخیص دهی.

بصیرت میخواست تا هرگز فکر نکنی بیشتر از ولیت میفهمی!

بصیرت میخواست که عده ای نداشتند و عجبا که هنوز هم ندارند!

اما امیرخانی که ما میشناختیم باید این بصیرت را می داشت. البته شناخت ما از امیرخانی برگرفته از نوشته هایش بود . در حقیقت او خود را اینگونه به ما معرفی کرده بود ,مگر اینکه آدرس غلط به ما داده باشد که آن حرفی جداگانه است.

جوانی باهوش,مومن,زیرک,دلداده ی انقلاب امام شهدا و رهبری,متعهد اما فارغ از شعار زدگی و تصنع,شجاع ,آزاده و.....

از چنین کسی توقع زیادی نیست که بخواهیم در بزنگاه سره را از ناسره تشخیص دهد و به میدان بیاید و با ابراز نظر خود و ذکر دلایل آن با همان شیوه و کلام دلنشین مخصوص خودش ذهن بسیاری از جوانان هوادار خود را روشن کند و حقایق را تبیین کند.اما نکرد .ساکت ماند  تا هر کسی به نفع خودش این سکوت را معنا کند.

انتخابات گذشت و حوادث تلخ بعد از آن شروع شد.وجبهه ی مقابل کم کم ماهیت واقعی خود را نشان داد .بسیاری از فریب خوردگان که جرات پذیرفتن حقیقت را داشتند از آنها برگشتند.اما جوان هایی که چند ماه با احساسات آنها بازی شده بود ,لجوجانه بر سر عقیده خود ماندند و در این راه حاضر شدند همه را هزینه کنند.در این فضای آشفته جریان نفاق تیر اصلی خود را به سوی رهبری پرتاب کرد.

و قصه مظلومیت علی دوران به اوج خود رسید.ره بر,امروز جامعه را با دوران امیر المومنین مقایسه می کند و از جای خالی عمارها در کنار خود شکوه می کند! که چرا عماری نیست تا روشنگری کند تا جوانان بتوانند حق را از باطل تمییز دهند؟

مدیر سایت در این رابطه می فرماید:"دوستان به خاطر داشته باشند که موضع امیر خانی همان موضع داستان سیستان است در دوره ای که عدالت طلبان فعلی محو جمال دوم خرداد بودند!"

اولا در ولایت مداری ما منتی بر کسی نیست.این خداوند است که بر ما منت نهاده و نعمت شناخت ولی زمان را در آخر الزمان  به ما ارزانی داشته.دوما اگر موضع امیرخانی غیر از این بود که ما از او متوقع نبودیم.اتفاقا همه دلخوری ما از او همین است که چرا موضع خود را اعلام نکرد و از حریمش آنگاه که به آن اهانت شد حمایت نکرد؟

چرا امیرخانی این عمار ره بر را نمی شنود؟چرا احساس وظیفه نمی کند؟ چرا از محبوبیت خود در بین جوانان برای دفاع از رهبری خرج نمی کند؟ چرا صدای ره بر را نمی شنود آنگاه که فرمود"بعضی نگفتن ها در آن زمان که باید گفت خیانت است"؟چرا دست مجروح ره بر شکسته دل را به یاری نمیگیرد؟ چرا بغض ره بر را در 29 خرداد نشنید؟   این  سکوت ننگین را فردا چگونه پاسخ می دهد؟! امروز روز امتحان بود سمپادی مردودی که ادعایت گوش فلک را پر کرده!!!

                                                                         ... والعاقبه للمتقین.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*این متن را من ننوشتم خاله ام نوشتند که چون وبلاگ نداشتند و وقت وبلاگ نویسی ندارند از من خواستند اینجا بزنم.