می‌خواست شود زیر و رو از ناله او شهر  

انقدر قشنگ بود که دلم نیامد نزنم اینجا:

بحر طویل حضرت زهرا(س)

شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجره اهل ولا شیون و فریاد، که در ازمنه دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد، شرافت ز میان رفته، قرار از دل و جان رفته، گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته، محمد که بود جان گرامی جهان‌ها ز جهان رفته، مدینه شده خاموش، جهان گشته سیه‌پوش، عجیب است که بعد از دو مه و نیم، غدیر نبوی گشته فراموش، در فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز عدالت ز جفا خانه‌نشین، بیدادگری سر به درآورده، مولای دو عالم شده بی‌یاور و در خانه در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه خود آه که آتش زده با شعله فریاد درون ارض و سما را.

آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قرآن شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل، گروهی که شده بنده دجال، ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینه مولا، نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا، عوض دسته گل شاخه هیزم به سر شانه نهادند، در خانه ستادند، ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند، که: هان یا علی از چیست که در خانه نشستی؟ در از قهر به روی همه بستی، اگر این لحظه در خانه خود را نگشایی، نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی، همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم، بسوزیم حسین و حسن و فاطمه‌ات را، که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید، کشیدند ز دل ناله که: ای ختم رسل سر به در آور ز دل خاک و ببین غربت ما را.

در این حادثه شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم، که مظلومی او تا ابدالدهر بود بر همه معلوم، مه برج حیا فاطمه آمد پس در گفت که: ای قوم ستمکار به جرات شده با ذات خدای احد قادر دادار، پس از رحلت پیغمبرش آماده پیکار، چه خواهید از آل نبی و حیدر کرار، ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار، دریغا که همان عهدشکن‌های دو روی همه غدار، عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار، ز بیت‌الحرم وحی، برآمد شرر و دود سوی گنبد دوار، خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار، چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد، به هواداری او محسن شش ماهه سپر شد، به خدا زودتر از مادر مظلومه خود گشت فدا شیر خدا را.

نفس فاطمه از درد درون قفس سینه افروخته پیچید که می‌خواست شود زیر و رو از ناله او شهر مدینه، که به هم ریخت نظان فلک از ناله یک یا ابتایش، چه بگویم که سخن در جگرم لخته خون گشته و انگار که بازوم شکسته‌ست و یا درد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم یکسره مجروع، نه آخر مگر از آب و گل فاطمه کردند مرا خلق، نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا، به تن پاک و شریفی که محمد زده گل بوسه چو آیات خدا بر همه اعضاش، به قرآن بود این درد به درون تن من تا پسرش مهدی موعود بیاید، شور آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند، ز عدو داد دل مادر مظلومه خود را بستاند، بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را.

به خدایی خداوند در این صحنه ایجاد علی دوست تر از فاطمه نبود به پیمبر قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت، به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید به تاریخ و ببینید که با پهلوی شکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش ز فشار در و دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش، به دفاع از علی از جا حرکت کرد، سپس یک تنه استاد و ندا داد که من در دل دشمن تک و تنها به علی یاور و یارم، نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم، منم و مهر و ولایش، سر جانم به فدایش، ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم به خدا یا که علی را به سوی خانه برم یا که چو شش ماهه خود کشته در این راه شوم، این من و این بازو و این محسن مظلوم، بگیرم جلوی فتنه و بیداد شما را.

بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی تا ابدالدهر شد آغاز و شروعش ز در خانه زهراست، سپس کشتن مولا، پس از آن قتل حسن پس از آن فاجعه کرب و بلا ریختن خون حسین ابن علی بود و جوانان بنی هاشم و هفتاد و دو سرباز رشیدش، پس از آن کودک شش ماهه معصوم شهیدش، چه شهیدان عزیزی که از این سلسله تقدیم خدا گشت، یکی مالک اشتر یکی عمار یکی مثیم تمار یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است هزاران و هزاران و هزاران تن از اینان که بریدند سر از پیکرشان فرقه اشرار به این جرم که بودند طرفدار علی حیدر کرار و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم خون محبان علی ریزد و ریزد مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را.

غلامرضا سازگار


یک چیر را فراموش کردند!

میدونم که خیلی زشته که عید تموم شد و من هنوز هیچی اینجا ننوشتم. آخه هر دفغه نوشتم به یه نحوی باک شد! دیگه به این نتیجه رسیدم که صلاح نیست و تصمیم گرفتم اون مطلب رو  ننویسم...بگذریم! یکی از دوستای خیلی خوبم  برای عید این ترجمه از دعای مقلب القلوب را برام فراستاد که خیلیی بهم چسبید! 

"ای دگرگون کننده قلبهای تار و دیدگان نمناک

 ای چاره گر روزهای درد و شبهای تنهایی

 ای گرداننده اوضاع نابسامان و احوال ناستوده

 تغییر ده روزگار مارا به بهترین آنچه در توان تو هست و در تصور ما نیست"

عید نوروز و فرا رسیدن سال جدید را به همه دوستان عزیزم تبریک میگم

انشاالله که سالی پر ار برکت معنویت و موفقیت داشته باشید.

این هم هفت سین ما در غربت! برای اولین بار با عجله شب عید به اصرار خواهر کوچیکم انداختیم و هر چیزیش را به زور یه جوری تهیه کردیم! مخصوصا به "سبزه" و "سمنو" و "تخم مرغ" توجه کنید! عمرا بفهمید چی هستند!

 

****************

بلاخره نوروز فرا رسید و به قول حسین قدیانی سال هزار و سی صد و فتنه تمام شد! چند روزی قبل از عید به این فکر بودم که چی شد که این همه برنامه ریزی و تلاش چند ساله برای جریانات بعد از انتخابات به نتیجه چندانی نرسید و بلاخره شکست خورد؟ آخر این همه قدرت و پول و نیرو داشتند ولی نتوانستند کاری کنند؟ با عقل جور در نمیاد؟!؟

بعد یادم آمد که یک چیز را فراموش کردند! چیزی که با رگ و خون ما انش گرفته و حتی در ته قلب دختر و پسران جوانی که بای ماهواره های شما نشسته بودند هم جایی داشت ولی در قلب های سیاه شما جا نمیگرفت و در کانفرانس ها و برنامه ریزی هایتان از قلم افتاده بود و آن عشق و محبت ما به اهل بیت و غیرت جوانان ما برای نام حسین (ع) بود!

یادم نیست کجا شدیدم ولی نقل قولی از امام (ره) بود که گفته بودند که یک عالمی پیش من آمدند و گفتند در آینده اتفاقی می افتد که به نطر میرسد به ضرر نظام و ملت ایران است ولی در حقیقت فقط پایه های آن را قوی تر میکند و باعث بیعت دوباره مردم با جمبهوری اسلامی میشود و برای همین من خیالم راحت است*. و واقعا هم چه بیعتی کردند مردم در ۹ دی و ۲۲ بهمن!

خدایا شکرت که دشمنان ما را از احماقان قرار دادی! خدایا شکرت برای پارسال و امسال و هر سال و هر روز و هر ساعت و هر ثانیه! ولی فقط...خدایا شکایتی دارم...

اللهم انا نشکو اليک فقد نبينا و غيبت ولينا...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                                                                                                                *نقل به مضمون بود دقیقا یادم نیست. گمان میکنم تو یکی از سخنرانی های آقای پناهیان شنیدم.